به دلیل تجاوز اعراب به ایران و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه در زبان عربی چهارواژه ی: (پ ، گ ، ژ ، چ ) وجود ندارد. آنها به جای این و اما: چون عربها نمیتوانند«پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما می گوییم : کتاب ادبیات فارسی به پیل میگوییم: فیل به پلپل میگوییم: فلفل به پهلویات باباطاهر میگوییم: فهلویات باباطاهر به سپیدرود میگوییم: سفیدرود به سپاهان میگوییم: اصفهان به پردیس میگوییم: فردوس به پلاتون میگوییم: افلاطون به تهماسپ میگوییم: تهماسب به پارس میگوییم: فارس به پساوند میگوییم: بساوند به پارسی میگوییم: فارسی! به پادافره میگوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه... به پاداش هم میگوییم: جایزه چون عربها نمیتوانند *«گ»* را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانیها، به گرگانی میگوییم: جرجانی به بزرگمهر میگوییم: بوذرجمهر به لشگری میگوییم: لشکری به گرچک میگوییم: قرجک به گاسپین میگوییم: قزوین! به پاسارگاد هم میگوییم: تخت سلیماننبی! چون عربها نمیتوانند *«چ»* را برزبان بیاورند، ما ایرانیها، به چمکران میگوییم: جمکران به چاچرود میگوییم: جاجرود به چزاندن میگوییم: جزاندن چون عربها نمیتوانند *«ژ»* را بیان کنند، ما ایرانیها به دژ میگوییم: سد دز به کژ میگوییم: :کج به مژ میگوییم: : مج به کژآئین میگوییم: کجآئین به کژدُم میگوییم : کج دم یا عقرب! به لاژورد میگوییم: لاجورد فردوسی فرماید: به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران اما مابه باژ میگوییم: باج فردوسی فرماید: پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست اما ما به اسپ میگوییم: اسب به ژوپین میگوییم: زوبین و چون در زبان پارسی واژههائی مانند چرکابه، پسآب، گنداب... نداریم، نام این چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی، به ویرانه میگوییم : خرابه به ابریشم میگوییم: حریر به یاران میگوییم : صحابه! به ناشتا وچاشت بامدادی میگوییم : صبحانه یا سحری! به چاشت شامگاهی میگوییم: عصرانه یا افطار! به خوراک و خورش میگوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی ! به آرامگاه میگوییم: مقبره به گور میگوییم: قبر به برادر میگوییم: اخوی به پدر میگوییم: ابوی و اکنون نمیدانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم میگوییم: تولدت میمون و مبارک!!! چون نمیتوانیم بگوییم: «دوستانه» می گوئیم با حسن نیت! چون نمیتوانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت چون نمیتوانیم امیدوارم، میگوئیم : انشاءالله چون نمیتوانیم بگوئیم آفرین، میگوئیم : بارکالله چون نمیتوانیم بگوئیم به نام و یاری ایزد،میگوییم: ماشاءالله و چون نمیتوانیم بگوئیم نادارها، بیچیزان، تنُکمایهگان، میگوئیم: مستضعفان، به خانه میگوییم: مسکن و به داروی درد میگوییم: مسکن اما ،اگر در نوشتهای به چنین جملهای برسیم میگوییم : مسکن خیلی گران است و «دارو» گران است یا «خانه»؟ به «آرامش » میگوییم تسکین، سکون به شهر هم میگوییم مدینه تا «قافیه» تنگ نیاید! ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم: به جای درازا می گوییم: طول به جای پهنا میگوییم: عرض به ژرفا میگوییم: عمق به بلندا میگوییم: ارتفاع به سرنوشت میگوییم: تقدیر به سرگذشت میگوییم: تاریخ به خانه و سرای میگوییم : منزل و مأوا و مسکن به ایرانیان کهن می گوییم: پارس *به عوعوی سگان هم می گوییم: پارس******!* به پارسها میگوییم: عجم!
سالیان سال است کلمه های عربی وارد زبان پارسی شده است و گویش درست زبان پارسی
به دست فراموشی سپرده شده است .
چهار واژه، از : (ف - ک - ز - ج) بهره میگیرند.
ایرانیها، به کتاب ادبیات پارسی
چیزها را گذاشتهایم فاضلآب،
بکار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟!
هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد
سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،چون ما ایرانیان در زبان
پارسی واژهی گرمابه نداریم به آن میگوئیم: حمام!
چون در پارسی واژههای خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد»
میگوئیم: «تولدت مبارک» .
به خجسته می گوئیم : میمون
بگوئیم
فقرا، مساکین!
نمیدانیم آیا
اولین «انیمیشن» دنیا در شهر سوخته در نزدیکی شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان که بهشت باستانشناسان نامیده میشود، کشف شد. البته این شیء در موزه ملی ایران نگهداری میشود و اگر سری به این موزه بزنید این شیء باقی مانده از تمدن قدیم ایرانیان را میبینید.
هنرمند نقاشی که جام سفالین را بوم نقاشی خود قرار داده، توانسته است در پنج حرکت، بزی را طراحی کند که به سمت درخت حرکت و از برگ آن تغذیه میکند. از این جام برای نوشیدن استفاده میشده است. ارتفاع این جام 10سانتیمتر و دهانه آن 8هشت سانتیمتر قطر دارد و روی یک پایه استوار شده است. منبع:http://www.balatarin.com
شهرسوخته با 150 هکتار وسعت در 55 کیلومترى زابل درحاشیه جاده زابل- زاهدان واقع و با قدمتی پنجهزار ساله یکی از شگفتیهای تاریخ ایران و بهشت باستانشناسان نامیده میشود. این شهر پنج هزار سال پیش، کلان شهری در اوج تمدن و پیشرفت در هنر و صنعت بوده اما هنوز هیچ کس نام اصلی و دلیل از میان رفتن آن شهر را نمیداند. باستانشناسان حدس میزنند وقوع یک آتشسوزی مهیب یا تغییر مسیر رودخانه هیرمند، سبب متروک شدن این شهر شدهاست.
تاکنون در دورههای پیش از تاریخ چنین تصاویری دیده نشده و برای اولین بار این تصویر در شهر سوخته پیدا شده است. در بسیاری از ظروف اشکالی را میبینیم که تنها تکرار شدهاند اما حرکتی در آنها دیده نمیشود.
تحقیقات نشان داد که این نقش، قدیمیترین ایده هنرمندان باستان برای ارائه تصویر متحرک و به تعبیر امروزی «انیمیشن» است.
طوس؛ آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی.
25 اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی است. حکیم ابولقاسم فردوسی، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد. طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند.
طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد. شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند. معروف ترین داستانهای شاهنامه، داستان «رستم و سهراب»، «رستم و اسفندیار»، «سیاوش و سودابه» و «زال و رودابه» است.
منبع:www.http://aksblog.ir
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان