هنوز هم بعد از 110 روز از هجرت ناگهانی دوست عزیز و انسانی به معنای واقعی کلمه انسان احمد ایمانی عزیز دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس انگیزه و توان نوشتن پیدا نکردم. این اتفاق چنان شوکی به من وارد کرد که میخواستم به کارهای احمقانه دست بزنم که پیامدهای ناگواری هم برای خودم و هم برای خانواده ا م داشت. ولی باز خدای بزرگ صبر این فراق بزرگ را به ما داد و چند روزی است که توانسته ام تا حدودی مرگ احمد را باور کنم اما هنوز کنار نیامده ام و فکر نمیکنم حالا حالاها کنار بیایم. مگر میشود باور کرد کسی که 18 ماه شبانه روز با او بودی و خاطرات تلخ وو شیرینی که در این مدت رقم خورد یک دفعه از دست بدهی و در فکر فرو نرفت و بتوان به سادگی باور کرد. یادش بخیر پارسال این موقع ها یعنی تاریخ نگارش این مطلب خوابگاه مدرس خیابان شریعتی واحد 1 اتاق 141 با مسعود سیفی ( به قول احمد نازنین شصت چی) و سلمان احمدی یعقوب پناهکی چه روزایی داشتیم تقریبا فرج ها شروع شده بود و بعضی ها استرس امتحانا رو داشتن .خلاصه احمد ایمانی به همین سادگی از بین ما رفت و در جایگاه ابدی قرار گرفت و همه ما رو عزادار کرد. در این مدت پیشرفت پایان نامه تقریبا صفر بود و اصلا بی ارزش شده بود. ببخشید اگه نتونستم خوب بنویسم و احساسمو از این اتفاق .
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان