|
فلسفه جغرافیا
جغرافیای شهری
جغرافیای روستایی
برنامه ریزی روستایی
برنامه ریزی ناحیه ای
زبان
|
پیشدادیان نخستین سلسله پادشاهان در شاهنامه و اساطیر ایران است. معادل اوستایی پیشداد،پردات به معنای مقدم است. این نام بدین سبب به این گروه داده شد زیرا این گروه را مقدم بر دیگران شناخته اند آنچه در ادمه میخوانید شرحی است که بر این سلسله در کتاب تاریخ کامل ایران اثردکتر عبداله رازی آمده است.
اولین پادشاه پیشدادی کیومرث است که درکوهها منزل داشت وخود و اتباعش پوست پلنگ میپوشیدند. این پادشاه حیوانات را به خود رام کرده و بادیوان بجنگید ودر جنگ با آنان پسرش سیامک کشته شد.کیومرث پس از سی سال سلطنت رحلت کرده ونوه اش هوشنگ جای اونشست.
در روایات پارسی آمده که در ابتدا دو موجود خلقت شد،یکی کیومرث اولین ادم ودیگری یک گاو نر. در شش هزار سال اول خلقت این دو موجود در عین آسایش زندگی کردند تا اینکه قوه خیر وشر مخلوط گردید ودنیای کنونی پدید آمد. کیومرث سی سال هم در این دنیا بسر برد و سپس رحلت نمود وگاو نر هم در همان اوقات بمرد. روح این حیوان فرشته موکل حیوانات چرنده گردید واز جسدش انواع نباتات برویید.ازجسد کیومرث هم اولین زوج انسان (ماشیا وماشیانا )پدیدار گشت. قوه شر بر این زوج مستولی گردید وشروع کردند بدروغ و ناسزا گفتن.موجودات سماوی آتش را برای آنها آوردند وطرز استعمال انرا بدیشان بیاموختند. برای خود تبری از اهن ساختند وبا درختانی که می افکندند کلبه ای بنا نمودند. از ماشیا وماشیانا هفت زوج بوجود آمد که یکی از آنها سیامک و سیامکی است. از اینها فرواک وفرواکین بدنیا امد. از این ازدواج هم پانزده زوج دیگر بوجود آمد که اجداد پانزده نوع انسانند. برحسب این روایات اولین پادشاه پیشدادی هوشیانغا(هوشنگ) می باشد که بر دیوان حکفرمانی میکرد. بموجب شاهنامه هوشنگ نوه کیومرث است وچهل سال سلطنت کرده آتش را اواختراع وبیادگار آن جشن سده را برقرار کرد وپس از او پسرش طهمورث معروف به دیوبند جانشین او گشت ودیوان را تهدید به قتل کرد تا به او نوشتن سی زبان را بیاموزند.گویند تمدن در زمان او پیشرفت کرد ، به مردم فن پشم ریسی ،تغذیه حیوانات اهلی با کاه وحبوبات، پرورش مرغ وخروس را بیاموخت.وزیر او شدسپ مرد متدینی بود ، نماز صبح وعصر را برقرار کرد. بروایت بندهش در زمان او اهالی در اطراف زمین منتشر گشتند وآتش پرستی معمول گردید . ساختن قلعه مرو وقلعه اصفهان منسوب به اوست.
طهمورث سی سال سلطنت کرد وپس از او جمشید که معروفترین پادشاه داستانی ایران است برجای وی نشست.بعضی بخطا جمشید را سلیمان میدانند ولی دانشمندانی مانند ابن مقفع ثابت کرده اند که این نظریه اشتباه است چه بین جمشید وسلیمان سه هزار سال فاصله است. اسم این پادشاه جم است وشید به معنی درخشان صفتی است که بر آن اسم اضافه شده است.بعضی برانند که جمشید همان یاما است که در افسانه های هندو بدان اشاره شده است .در روایات پارسی آمده است که در عهد جمشید نه مرض بوده است ونه مرگ.نه گرسنگی ونه تشنگی. مردم بقدری زیادشدند که لازم آمد زمین را سه مقابل وسعت اولش توسعه دهند.همچنین گویند جمشید دائما با اهورامزدا ملاقات میکرده ولی نبوت را که به او پیشنهاد شد بجهاتی قبول نکرد.در شهنامه جمشید یکی از پادشاهان بزرگ است که هفتصد سال سلطنت کرد.نه فقط برنوع انسان سلطنت داشت بلکه دیوان،پریان،وپرندگان تحت اقتدار اوبودند. استفاده از حیوانات،استعمال اسلحه وفن ریسندگی را اوبمردم آموخت.طبقات نظامی،روحانی زارعین واهل حرفه را او تاسیس کرد؛همچنین دیوها را مجبور به معماری نمود،استعمال فلزات،احجار کریمه،عطر وادویه را معمول کرد.کشتی ها بساخت وتخت او درهر جا که جمشید می خواست از روی هوا میرفت.جشن نوروز را او مقرر داشت
راجع به خاتمه سلطنت جمشید دو روایت است یکی در (وندیداد) و دیگر در (یشت)
طبق روایت اول اهورامزدا جمشید را آگاه ساخت که زمستان سختی در پیش است وتمام چمن ها ودشتها که چراگاه حیوانات است پر از برف خواهد شد.بنابراین جمشید برحسب امر اهورامزدا باغی برای خویش ترتیب داد وانواع نباتات وحیوانات وناد انسان وغذاهای مختلف وآتش را با خود به آنجا برد.طبق (مینو خرد)آن پادشاه آنجاخواهد ماند تا اینکه باران عالم را خراب کند سپس از آنجا خارج خواهد شد و مجددا زمین را آباد خواهد کرد
اما طبق روایت (یشتها)که فردوسی هم آنرا نقل کرده جمشید در آخر کار بخود مغرور گردیده و دعوی خدایی کرد وخواست او را بپرستند. از این سبب فر ایزدی از او دور گشت ومملکتش در دست ضحاک افتاد
ضحاک همان (اژی دهاک) یا اژدهایی است که در اوستا مذکور است ودو ماری را که گویندبر روی دوش او بوده اشاره به اژدهای سه سر افسانه های آریایی است واز این سبب گفته اند ضحاک دارای سه سر ،سه دهان وشش چشم بوده است.مادرش مستقیما از اخلاف اهریمن است وهزار سال در ایران سلطنت کرد.ضحاک معروف به بیوراسپ یعنی ده هزار اسب است.
برحسب روایت فردوسی ضحاک عرب بوده و ظلم وجور پیشه کرده است.آلت دست اهریمن گشت ومردم را ازنبات خواری بخوردن گوشت وا داشت.برای تغذیه دو ماری که از بوسه اهریمن بر روی دوش او درامده بودهر روز مغز انسان بکار میبرد. در گرشاسب نامه اسدی آمده که جمشید در دشتها وبیابانها متواری بود وضحاک وعده داد که هرکس او رادستگیر کند مستحق انعام وپاداش خواهد گشت.جمشید مجبور گردید در نزد پادشاه زابل برود واز آنجا به چین رفت.در آن حدود مامورین ضحاک ویرا بگرفته وبکشتند.
در آخرپس از هزار سال سلطنت وکشتن عده کثیری برای تغذیه ماران دوش خود ضحاک خواست آخرین پسر کاوه آهنگر را که در اصفهان بسر میبرد گرفته،مغز سر اورا طعمه ماران کند.کاوه که پسران دیگرش در این راه قربان شده بودند از دکان برخاست وچرم آهنگری خود را بر سر نیزه گذاشته،تولید انقلابی نمود.گویند اساس درفش کاویانی که بیرق ملی ایران تا زمان عرب بود ودر جنگ قادسیه بدست لشکر سعد افتاد همین چرم ونیزه کاوه آهنگر است.خلاصه در تعقیب انقلابی که کاوه تولید نمود ضحاک متواری،کشته و فریدون شاه شد.
فریدون پسر آبتین و از اولاد طهمورث است.ضحاک نزدیک بابل دستگیر گشت.او را در قلعه دماوند محبوس ساختند. فریدون بپاداش زحمات کاوه فرماندهی قسمتی از لشکر را باو واگذاشت. اخلاف کاوه در اصفهان تشکبل یکی از خانواده های مهم مملکت را دادند.
فریدن سه پسر داشت:سلم،تور،ایرج. ایران را به کوچکترین پسر خود ایرج داد. دیار مغرب را به سلم،ترکستان وچین را به تور بخشید. سلم وتور از حصه خود راضی نبودند و بر برادر کوچک خود رشک برده در آخر او را بکشتند. فریدون چون جسد ایرج را دید نهایت متاثر گردید وسوگندیاد کرد که انتقام او را از سلم وتورج بگیرد.یکی از زنان ایرج دختری آورد که چون به سن بلوغ رسید با پشنگ که از نژاد پادشاهان بود وصلت کرد وازین وصلت منوچهر (منوس چیترا)بوجود آمد .بروایت دیگر منوچهر پسر ایرج است که از زوجه او (ماه افرید)پس از پدر بدنیا آمد .فریدون منوچهر را بخوبی تربیت کرد وپهلوانان را در اطراف او گرد آورد.سلم وتور جدیت کردند که فریدون منوچهر را به آنان واگذارد وچون فریدون بدین امر تن ندادسلم وتور به ایران حمله آوردند ولی تور در جنگ کشته شد وسلم فرار اختیار کرد. در آخر سلم هم دستگیر گردیده ،کشته شد. پس از این وقایع فریدون سلطنت را به منوچهر واگذار کرد وکمی بعد رحلت نمود.
گویند منوچهر مجرای فرات و رود سند را حفر نمود وبوسیله نهرهای متعددی دجله را بفرات وصل کرد.تاسیس باغ وبوستان از اوست. ازین موقع داستانهای ملی ایران مزین به یک سلسله وقایع و اقدامات پهلوانان نامی میشود.
توضیح آنکه جمشید موقعی که از دست ضحاک فراری بود نزد پادشاه زابل رفت ودختر او را گرفت.یکی از اخلاف جمشید گرشاسب پدر نریمان است.نریمان هم پسری داشت موسوم به سام که پدر زال وجد رستم پهلوان معروف داستانهای ملی ایران است.
پس از منوچهر نوذر ،چهار سال بروایت فردوسی وهشت ماه بروایت دیگر سلطنت کرد وبه عیش ونوش ژرداخت.بالنتیجه در مملکت اغتشاش رخ نمود و درآخر افراسیاب ایران را محل تاخت وتاز خود قرار داده،نوذر را دستگیر واو را بقتل رسانید.
بعد از نوذر نوه منوچهر موسوم به زاب (زاو) پسر طهماسب جای اورا بگرفت وبا تورانیان صلح کرد وپس از زاب(گرشاسب)سلطنت نمود وآخرین پادشاه پیشدادی است
دروازه خشایارشا
این بنا نزدیکترین اثر معماری فراز سکوی تخت جمشید به پلکان ورودی است.دروازه خشایارشاه که به دروازه ملل نیز شهرت داشته با نقشه ای به وسعت 625 متر مربع شکل گرفته ومشتمل است بریک تالار مربع وسه وودی وخروجی عریض.بر چهار سمت تالار ومجاور دیوارها سکوه های سنگی ایجاد گردیده که به نظر میرسد برای استراحت وانتظار کسانی باشد که می خواستند به حضور شاه برسند.ورودی اصلی تالار که در واقع ورودی مجموعه معماری تخت جمشید نیز محسوب میگردد از دیوار غربی تالار به درون راه می یابد.بر دو جرز طرفین این مدخل دو مجسمه بزرگ گاو با سر انسان استوار گردیده ودو جرز طرفین درگاه شرقی نیز با دو نقش هیولا در هیئت حیوان بالدار با سر انسان آراسته شده است.این پیکره ها همانند هیولاهای نصب شده در ودخل قصرهای آشوری _سرزمینی در کنار ساحل غربی دجله وقسمت میانی بین النهرین میان دجله وفرات) است وشکی نیست که به دستور خشایار شا از آنها تقلید شده است.بر بالای چهار جزر درگاههای شرقی وغربی کتیبه ای میخی به سه زبان پارسی،ایلامی وبابلی نقش بسته که مضمون آن بیان خاتمه ساختمان دروازه ملتها در دوران خشایارشا میباشد.از دروازه ملل درگاه دیگری به سمت جنوب یا به طرف کاخ آپادانا باز میشود.در این درگاه جای پاشنه در سنگ با نقش گل دوازده برگ وجود دارد.با توجه به شواهد تشخیص داده اند دری که بر آن درگاهی استوار بوده حدود 30 سانتیمتر ضخامت داشته وبر روی آن روکشی از طلا بوده است.در مقابل هریک از چهار گوشه تالار ستونی بلند بوده وسقف چوبی بر فراز آنها قرار داشته است.اکنون دو ستون در دروازه ملتها باقی مانده است.بعد از درگاه شرقی خیابان عریضی به سمت تالار صدستون امتداد می یابد وبر دوطرف آن اتاقکهایی در دو ردیف وجود دارد.
|
|
فلسفه جغرافیا
جغرافیای شهری
جغرافیای روستایی
برنامه ریزی روستایی
برنامه ریزی ناحیه ای
زبان
|
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان