ای خداوند به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به دین داران ما دین و به مومنان ما رو شنایی
و به روشنفکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف و به پیران ما اگاهی و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما ارده
و به نشستگان ما قیام و به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد و به هنر مندان ما درک
و به شاعران ما شعور و به محققان ما هدف و به مبلغان ما حقیقت و به خود بینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب و به فرقه های ما وحدت و به مردم ما خود اگاهی
و به همه مرم ملت ما همت تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت بخش
شگفتا وقتی بود نمی دیدم،
وقتی می خواند نمی شنیدم،
وقتی دیدم که نبود....
وقتی شنیدم که نخواند......!
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد وزلال؛در برابرت،می جوشدو می خواندو می نالد،
تشنه اتش باشی و نه اب؛
چشمه که خشکید،
چشمه که از ان اتش که تو تشنه ان بودی بخار شدو به هوا رفت
و اتش،کویر را تافت و در خود گداخت
و از مین اتش رویید و از اسمان اتش بارید،
تو تشنه اب گردی و نه تشنه اتش،
و بعد عمری گداختن از غم نبودن،
کسی که تا بود ،
از غم نبودن تو می گداخت
قلم توتم من است .قلم توتم ماست.
به قلم سوگند،
به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند .
به رشحه خونی از زبانش می تراود سوگند ،
به ضجه های دردی که از سینه اش بر میاید سوگند،
که توتم مقدسم را نمیفروشم.
به دست زورش تسلیم نمی کنم به کیسه زرش نمی بخشم
به سر انگشت تزویرش نمیسپارم،
دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم .
چشمهایم را کور می کنم ،گوشهایم را کر می کنم،پاهایم را میشکنم ،انگشتانم را بند بند می برم،سینه ام را می شکافم،
قلبم را میکشم،
حتی زبانم را میبرم و لبم را میدوزم،
اما،
قلمم را به بیگانه نمیدهم
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان