مشکل اینک زمانی ظاهر می شود که تلاش کنیم این توصیف را در مورد نوع مشخصی از برنامه ریزی ،که موضوع این کتاب است .یعنی برنامه ریزی شهری و منطقه ای (یا همانطور که هنوز غالبا خوانده می شود برنامه ریزی شهرک و حومه ) به کار بگیریم .در بسیاری از کشورهای پیشرفته مثل بریتانیا ،ایالات متحده ،آلمان یا ژاپن عبارت برنامه ریزی شهری یا برنامه ریزی شهرک اکیدا یک مکرر گویی است.یعنی از آنجا که اکثریت عظیمی از جمعیت در آمارها به عنوان جمعیت شهری طبقه بندی می شوند و در مکان هایی زندگی می کنند که به معنی عنوان شهری تعریف می گردند. برنامه ریزی شهرک به نظر می رسد که به سادگی به معنی هرنوع برنامه ریزی باشد .درواقع همانطورکه به خوبی مشهور است .برنامه ریزی شهری به شکل معمول و متعارف معنی محدودتر و دقیقتری دارد ،یعنی بع برنامه ریزی با یک عنصر فضایی یا جغرفیایی اشاره دارد که در آن هدف کلی تمهید یک ساختار فضایی از فعالیتها یا کاربری اراضی است به نحوی از شکل موجود بدون برنامه ریزی بهتر است .این نوع برنامه ریزی همچنین به عنوان برنامه ریزی کالبدی مشهور است ،شاید برنامه ریزی فضایی اصطلاحی خنثی تر و دقیق تر باشد.
اگر این نوع برنامه ریزی به شکل مرکزی دارای یک عنصر فضایی است ،بنابراین آشکارا تنها در صورتی معنی دار است که در اوج خود به یک بیان فضایی منجر شود .چه این یک نقشه بسیار دقیق و با جزییات باشد ،یا کلی ترین نمودار، به معنی اول و دقیق تر اصطلاح مزبور تا اندازه ای یک طرح است .به عبارت دیگر به نظر می رسد که برنامه ریزی شهری (یا برنامه ریزی منطقه ای ) حالت خاصی از برنامه ریزی عمومی است که جدا شامل عنصر طرح سازی یا نمایشی است .
عموما در عمل همین حالت جدا صادق است .به سادگی تفکر در مورد این نوع برنامه ریزی بدون نوعی نمایش فضایی ،به عبارت دیگر بدون یک نقشه غیر ممکن است .و سلسله مراحل سازمانی دقیق این نوع برنامه ریزی هرچه می خواهد باشد در عمل به جلو رفتن از نقشه های بسیار کلی (و به عبارت بهتر نموداری) به سمت نقشه های بسیار دقیق یا طرح های کلی ،متمایل است .زیرا نتیجه نهایی یک چنین فرایندی عمل توسعه کالبدی است (یا در برخی موارد تصمیم گیری مبنی بر عدم توسعه و بلکه رها کردن زمین همانطور که هست ) .و توسعه کالبدی به شکل ساختمان ها یک طرح دقیق را لازم خواهد داشت .در سالهای اخیر مباحث و مشاجرات بسیار زیادی به مبهم کردن این واقیت متمایل بوده اند در بیشتر کشور ها برنامه ریزی فضایی یا شهرب ،آنطور که سالهاست ممارست می شود .هم پیش از جنگ جهانی دوم و هم بعد از آن بسیار دقیق و با جرییات بود .یعنی نتیجه آن مشتمل بود بر نقشه های بسیار دقیق بزرگ مقیاس که وضعیت تمام کاربری های اراضی و فعالیتها و توسعه های پیشنهادی را نشان می داد .درخلال دهه 1960 چنین برنامه های دقیقی مورد حمله بسیار قرار گرفتند .یعنی استدلال شد که برنامه ریزی به عوض تمرکز روی جزییات به تمرکز خیلی بیشتری روی اصول کلی نیازمند است: برنامه ریزی به عوض عرضه وضعیت مطلوب نهایی با جزییات کامل می باید روی آن فرایند یا توالی زمانی تاکید کند.که به وسیله آن مقرر است به هدف تائل شد : برنامه ریزی می باید از یک تصویر بسیار کلی شده و نموداری از توزیعات فضایی در هر برهه زمانی آغاز نماید و صرفا جزییات را هرگاه لازم شد تکه به تکه پر کند .این همانطور است که بعدا خواهیم دید تفاوت اساسی در بریتانیا بین نظام محلی برنامه ریزی شهرک و حومه که به وسیله قانون تاریخی برنامه ریزی شهرک و حومه سال 1947 آغاز شد .و نظامی است که تحت قانون برنامه ریزی شهرک و حومه سال 1968 جانشین آن شد .
با این وجود نکته مرکزی این است که این نوع برنامه ریزی کماکان اساسا فضایی است –مقیاس و سلسله مراحل هرچه می خو.اهد باشد. این نوع برنامه ریزی دلمشغول تاثیر فضایی بسیاری از انواع مشکلات متفاوت و هماهنگی فضایی بسیاری از خط مشی های متفاوت است .مثلا برنامه ریزیان اقتصادی دلمشغول پیشرفت کلی اقتصاد ،معمولا در سطح ملی و گاهی اوقات در سطح بین المللی هستند .یعنی به ساختار در حال تکوین اقتصاد برحسب صنایع و مشاغل به عوامل تولید که به جریان کالاها و خدمات منجر می شود و به درآمدی که در نتیجه حاصل می شود و تبدیل مجدد آن به عوامل تولید و به مشکلات تبادل مب نگرند. برنامه ریزان اقتصاد منطقه ای به همان چیزها ،اما همواره از دیدگاه تاثیر فضایی خاص آن ها خواهند نگریست .آنها تاثیر متغیر فضا و فاصله جغرافیایی را روی این پدیده ها در نظر می گیرند . به شکلی مشابه برنامه ریزان اجتماعی دلمشغول نیازهای فردی و گروهی خواهند بود : آنها با ساختار اجتماعی متغیر جمعیت ، تحرک شغلی و تاثیرش بر سبک های زندگی و اسکان ،خانوار خانواده در رابطهبا عواملی مثل سن و ضغل و سابقه تحصیلاتی،در آمد خانوار و و تنوعاتش و عوامل اجتماعی و روانشناختی که به از هم پاشیدگی خود یا خانوار منجر می شوند دلمشغول خواهند بود. برنامه ریزان اجتماعی در دفتر برنامه ریزی شهری در همان علائق و دلمشغولی ها شریک هستند. اما همواره آن ها را با عنصر متشکله فضایی می بینند ؛ به عنوان مثال آن ها دلمشغول تاثیر تحرک شغلی روی نواحی درونی شهر – در مقایسه با حومه جدید – روی ساختار متغیر خانوار آن طور که بر بازار مسکن نزدیک مرکز شهر تاثیر می گذارد ،روی درآمد خانوار در رابطه با مولفه هایی مثل هزینه سفر برای خانواده کم درآمدی هستند که اشتغال در دسترس او ممکن است در حال انتقال به حومه های شهر باشد.
ربطه بین برنامه ریزی شهری و منطقه ای و انواع متنوع برنامه ریزی های تخصصی در این مثالها به شکل جالب توجهی شبیه رابطه جغرافیا ،به عنوان یک رشته دانشگاهی با سایر علوم اجتماعی ذیربط است . زیرا جرافیا نیز دارای وجوه متفاوتی است که هریک از آنها بر رابطه فضایی در یکی از این علوم مربوط تاکید می کند :جغرافیای اقتصادی تاثیر فضا و فاصله جغرافیایی را روی سازو کارهای تولید ، مصرف و تبادل تحلیل می کند : مشابها جغرافیای اجتماعی تاثیر فضایی روی اشکال رابطه اجتماعی را بررسی می نماید ،جغرافیای سیاسی به تاثیر مکان روی اقدامات سیاسی می نگرد .می توان از این مطالب استدلال کرد که برنامه ریزی فضایی یا برنامه ریزی شهری و منطقه ای ،اساسا جغرافیای انسانی در این جنبه های متنوع است که برای وظیفه مثبت اقدام جهت نیل به یک هدف فرعی مشخص تجهیز و از آن بهره برداری شده است .
بسیاری از مدرسان در دانشکده های برنامه ریزی با حرارت و اشتیاق این مطلب را رد خواهند کرد .انها استدلال خواهند کرد که برنامه ریزی ،آنطور که آن را درس می دهند لزوما شامل جنبه های بسیاری است که به شکل متعارف در سلسله دروس رشته جغرافیا ،حتی سلسله دروسی که بر کاربردهای جغرافیا تاکید می کنند ،تدریس نمی شود . قانون مربوط به اراضی یکی از این هاست ؛مهندسی عمران مورد دیگری است .و طراحی عمران موردی دیگر.این درست است هرچند که بسیاری از افراد هم در درون و هم در بیرون دانشکده های برنامه ریزی استدلال خواهند کرد که همه این عناصر برای سلسله دروس رشته برنامه ریزی ضروری نیستند .آن چه صحیح به نظر می رسدآن است که بدنه مرکزی علوم اجتماعی که به جغرافیا مربوط می شوند و جنبه های فضایی آنها که به عنوان بخش هایی از جغرافیای انسانی تدریس می شوند – مثل اقتصاد ،جامعه شناسی ، سیاست و روانشناسی – جدا هسته موضوع برنامه ریزی شهری و منطقه ای را تشکیل می دهند .منظور از کلمه( موضوع ) آن بخش است که در واقع برنامه ریزی می شود. با وجود این قابل بحث است که عنصر مهم دیگری در آموزش برنامه ریزی وجود دارد که در این بدنه از علم اجتماعی تحت پوشش نیست : یعنی مطالعه خود فرایند برنامه ریزی ،طریقی که ما روی موضوع کالبدی یا انسانی اعمال کنترل و فراوری می کنیم تا در خدمت اهداف تعریف شده آنها باشند.طبق این تمایز روش برنامه ریزی چیزی نخواهد بود که تمام انواع برنامه ریزان در آن مشتکند – چه برنامه ریزان آموزشی باشند چه نظامی یا هخر نوع دیگر ؛ جغرافیا و علوم اجتماعی ذیربطش موضوع عجیب آن بخش خاص از برنامه ریزی را تشکیل می دهند که برنامه ریزی شهری و منطقه ای خوانده می شود .
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان