فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیا یی
بخاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات
خاک ایران را تشکیل دهد.
کوروش کبیر
استوانه آزادی حقوق بشر کوروش کبیر منشور کورش بزرگ از : دکترهوشنگ طالع منشور کورش هخامنشی 1. ... 2. همه ی جهان. 3. ... مرد ناشایستی به نام [ نبونید ] به فرمان روایی کشورش رسیده بود. 4. ... او آیین های کهن را برانداخت و نادرستی ها را جایگزین آن ها کرد. 5. معبدی به تقلید از نیایشگاه «ازگیلا»(Esagila) برای شهر «اور»(Ur) و دیگر شهرها ساخت. 6. او، کار ناشایست قربانی کردن [ انسان ] را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهای ناپسند می کرد. خشونت و بدکرداری. 7. او، کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با وضع مقررات نامناسب، در زندگی مردم دخالت می کرد. [ او ]، اندوه و غم را در شهرها پراکند. او، از پرستش «مردوک»(Marduk) خدای بزرگ روی برگرداند. 8. او، مردم را به سختی معاش دچار کرد. [ و ] هر روز به شیوه ای ساکنان شهر را آزار می داد. او، با کارهای زشت خود، مردم را نابود می کرد ... همه ی مردم را. 9. از ناله و دادخواهی مردم، «انلیل»(Enlil)، خدای بزرگ آزرده شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. 10. مردم از خدای بزرگ می خواستند تا به وضع همه ی باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه ی شان رو به ویرانی می رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به بابل بازگردند. 11.ساکنان سرزمین «سومر»(Sumer) و «اکد»(Akad)، به روز ِمردگان افتاده بودند. مردوک به آنان توجه کرد و بر آنان رحمت آورد. 12. مردوک به دنبال ِفرمان روایی دادگر در سراسر همه ی کشورها به جست و جو پرداخت. به جست و جوی شاهی خوب که او را یاری دهد. 13. او تمام سرزمین «گوتی»(Guti) و همه ی مردمان ماد را به فرمانبرداری کورش در آورد. کورش با همه ی انسان ها، دادگرانه رفتار کرد. 14. کورش با راستی و داد، کشور را اداره می کرد. مردوک خدای بزرگ با شادی از کردار نیک و اندیشه ی نیک این پشتیبان مردم خرسند بود. 15. از این رو، او کورش را برانگیخت تا راه بابل در پیش گیرد. در حالی که خود، چونان یاوری راستین دوشادوش او گام برمی داشت. 16. لشگر بی شمار او که چونان آب رودخانه، شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او، ره می سپرد. 17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او نبونید شاه را به دست کورش سپرد. 18. مردم بابل و سراسر سرزمین سومر و اکد و همه ی فرمانروایان محلی، کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره های درخشان او را بوسیدند. 19. مردم، مردی را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ی ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند. 20. منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه ی جهان. 21. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه انشان. 22. از دودمانی که همه شاه بوده اند و فرمان روایی اش را «بل»(Bel) و «نبو»(Nabu) گرامی می دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. 23. همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. 24. ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. 25. اوضاع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش، قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود. 26. من برده داری را برانداختم. 27. او بر من، کورش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسر من و هم چنین بر همه ی سپاهیان من. 28. برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی، مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مردوک، همه ی شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند. 29. همه ی پادشاهان سرزمین های جهان، از دریای بالا تا دریای پایین همه ی مردم سرزمین های دور دست، همه ی پاشاهان «آموری»(Amuri) [ و ] همه ی چادر نشینان! 30. مرا خراج گذاردند و در بابل بر من بوسه زدند. از ... تا آشور و شوش. 31. من شهرهای «آگاده»(Agetdeh)، «اشنونا»(Eshnuna)، «زمبان»(Zamban)، «متورنو»(Meturnu)، «دیر»(Der)، سرزمین گوتیان و هم چنین شهرهای آن سوی دجله را که ویران شده بود. 32. فرمان دادم همه ی نیایشگاه هایی را که بسته شده بودند، بگشایند. 33. هم چنین پیکره ی خدایان سومر و اکد را که «نبونید» بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک به شادی و خرمی. 34. به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم، 35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مردوک بگویند : کورش شاه پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه. 36. بی گمان در روزهای سازندگی، همگی کردم بابل پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه ی مردم، جامعه ای آرام آماده ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم ارزانی داشتم. 37. ... 38. ... باروی بزرگ بابل را استوار گردانیدم ... 39. ... دیوار آجری خندق شهر را 40. که هیچ یک از شاهان پیشین با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند. 41. ... به انجام رسانیدم. 42. دروازه هایی بزرگ برای آن ها گذاشتم، با درهایی از چوب سدر و روکشی از مفرغ ... 43. ... 44. ... 45. ... برای همیشه. منبع:http://lashane.parsiblog.com
آن گاه، او نام کورش پادشاه «انشان»(Anshan) را برخواند [ و ] از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
آنگاه بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم :
به تیره بختی های آنان پایان بخشیدم.
فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
فرمان دادم که هیچ کس، اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مردوک از کردار من خوشنود شد.
از نو ساختم.
همه ی خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود باز گرداندم. همه ی مردمانی را که پراکندهو آواره شده بودند، به جایگاه های خود برگرداندم. خانه های ویران را آباد کردم.
باشد که دل ها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین بازگردانم،
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان