مفهوم بومی کردن علوم، به معنای شکل گیری علوم در یک فضای فرهنگی و تاریخی خاص است، به گونهای که مسائل مطرح در آن علم، ناظر به نیازها و گرفتاریهایی است که پاسخ به آنها دغدغه خاطر نظریه پردازان جامعه اسلامی است. از این رو، حرکت علم، برای حل مسائل جامعهای خاص چونان جامعه ایران اسلامی الزامی است و تبیین علوم مربوط به آن ضامن بومی شدن آن علم خواهد بود. هرگز نمیتوان پذیرش صرف علوم وارداتی را با مسائل بیگانهای که به جوامع دیگری مربوط میشود، راه حلی مناسب برای برطرف کردن مشکلات خود دانست. بنابراین، شناخت مسائل جامعه، نقش مهمی در بومی شدن و تطبیق راه حلها با فرهنگ، اثر بسزایی در نقش آفرینی علم در هر جامعه دارد.
علوم انسانی در حیطه موضوعی خود، فهم معمای انسان را به طریق اولی به عهده دارد. فهم انسان و پیچیدگی های آن و کشف لایه های تو در توی مسائل انسانی، رسالت علوم انسانی را در قیاس با سایر علوم سنگین تر مینماید. بنیادی وجود دارد که آیا ملل اسلامی نباید به تبیین عرصه نظری ومعرفتی خود درقالب علوم اجتماعی بپردازد؟ بر این اساس آیا نمی توان ادعا نمود که انقلاب اسلامی دارای علوم اجتماعی مخصوص به خود است؟ آیا جامعه اسلامی ایران که دارای اوضاع واحوال تاریخی،اجتماعی وروانی خاص خود است، نباید الزاما دارای هویت مستقل« علوم اجتماعی اسلامی- ایرانی» باشد؟
جوامع اسلامی، اوضاع و احوال و شرایط تاریخی، اجتماعی و روانی خاص خود را دارند و از این رو می توان به مساله « هویت مستقل علوم اجتماعی در دنیای اسلام» پرداخت و با نام یک معرفت علمی از مقتضیات چنین معرفتی در عرصه مسائل روش شناختی و مسائل نظری سخن راند. خاصه برای آن دسته از ملل اسلامی که با الهام از مواضع اسلام و الگوهای نظری و معرفتی آن از چنگال استعمارگران رهایی یافته، این مواضع و الگو ها، باعث و بانی یک حرکت اجتماعی و خیزش بیرونی گشته اند و کسب استقلال این ملل را به ارمغان آورده اند.
علوم انسانی، علومی انتزاعی یا خنثی نیست، بلکه هدف آن تحلیل پدیدهها به سبب تغییر و تحولات جامعه است. در این عرصه، علم و ایدئولوژی بر یکدیگر تأثیر می گذارند و تاثیر می پذیرند و لذا بسیاری از پژوهشهای علمی که در باب مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روان شناختی معروف شده اند، مواضع فلسفی و ایدئو لوژیک خود را در قالب همان دیدگاه های مادی گرایانه و ایده آلیستی منعکس می کنند.
در این موارد، رویکرد ها و مواضع نظری به حرکتها و جنبش های اجتماعی و انقلابها منتهی شده اند و کار آیی و کار آمدی خود را در عرصه تحول آفرینی اجتماعی به منصه ظهور چنین دیدگاهی به تفکر علمی نزدیکتر است؛ چرا که به تمام ابعاد مادی و معنوی انسان توجه می کند؛ در نتیجه نگرشی که به انسان از زاویه « صرف تجربیات» او یا کنش بین ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی می نگرد ام تا زمانی که یک دیدگاه آن ساختار ها را به « غایت وجود انسان» ربط ندهد، دیدگاهی ناقص است.
بومی سازی و اسلامی کردن علوم انسانی ارتباط دادن آنها به غایت وجود به معنای ایجاد مانع در برابر تحلیل علمی پدیده های اجتماعی و روان شناختی نیست و حتی بر عکس، چشم انداز های وسیعی در برابر آن میگشاید. بحث از غایت وجود به بحث در خصوص ماهیت انسان، ماهیت جامعه انسانی، شخصیت بشر و در نهایت به انسان شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی« غایت نگر » می انجامد با وام گیری از مفاهیم خاص در حوزه قادر خواهد بود بنیاد هایی را برای تحلیل مفهومی رفتار انسان فراهم آورد.
مهمترین مشکل عدم تدوین علوم انسانی در کشور ما در این چند دهه، بخصوص پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی چند مورد است. یکی عدم انجام رسالت و وظیفه تولید علم توسط نخبگان است.این مشکل ناشی از ناخودباوری و آسیب پذیری فکری بسیاری از اینان از نظریه پردازیهای وارداتی است. مشکل دوم جدی نگرفتن تولید علم بومی توسط متولیان اصلی است. مشکل سوم کمبود اساتید و اشتغال زیاد آنها به آموزش و عدم اختصاص زمان لازم برای تحقیق و تدوین علوم انسانی بومی است. مشکل چهارم فقدان یک مرکزیت لازم برای هماهنگی، پیشنهاد، نظارت و جمع آوری یافتههای علمی تولیدی توسط پایان نامههای دانشجویی و سایر طرحهای تحقیقاتی است. مشکل پنجم فقدان وجود گروههای فعال ومنسجم مثل دفتر همکاری حوزه ودانشگاه است.
ضرورت بومی سازی علوم انسانی از آنجا سرچشمه می گیرد که پایه های انسان شناختی جوامع غربی و جهان سومی از لحاظ فرهنگی با همدیگر بسیار متفاوت است.
نگرش مکتب اومانیسم که در فلسفه سیاسی به تعریف رابطه دولت با فرد و جامعه و بالعکس می پردازد، کاملا رویکردی ماتریالیستی داشته و برای نقش الوهیت در حکومت اهمیت چندانی قایل نشده در حالی که حکومت ها در جوامع شرقی و جهان سومی در طول تاریخ از مذهب جدا نبوده اند. ظهور و خیزش علوم اجتماعی در غرب از خیزش و توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سازمانی سرمایه داری جدا نیست. این امر ضرورت محتاط بودن در قبال این علوم را برای جوامع جهان سوم که همواره از آثار استعمار آسیب دیده اند، پیش می آورد.
تنش های روش شناختی، معرفت شناختی و سیاسی موجود بین علوم انسانی غرب و اخلاق و مذهب در جهان سوم مرزهای بین دو فرهنگ را برجسته تر ساخته است. اصلی ترین بنیان تنش در حوزه روش شناسی است که این علوم برای دو فرهنگ مذکور تحت لوای ادعاهایی چون عینیت گرایی، جهان گرایی و بی طرفی پدید آورده است این در حالی است که فرهنگ جوامع جهان سوم و بخصوص فرهنگ اسلامی، اولویت را به معنویت، ثابت بودن اصول فرهنگ سیاسی و حکومتی و محور بودن خداوند می دهد.
روش شناسی و معرفت شناختی و شیوه تحقیقات علوم انسانی در جوامع غیر غربی با کشورهای غربی هم متفاوت است. فهم یک جهان سومی از مولفه های علوم اجتماعی با فهم یک انسان یا محقق غربی متفاوت است. آنچه که الزام بومی سازی علوم انسانی در کشورهای جهان سوم و شرقی را پیش می آورد بروز بحران و تغییر در عرصه علوم انسانی در طی زمان است، که برای سازگاری با محیط این کشورها لازم است که بومی سازی شوند. این بحران ناشی از منشا این علوم است که از دانشگاه های مسیحی، دانشگاه هایی که علوم و هنر لیبرال را تدریس می کنند و دانشگاه های مسیحی و دانشگاه ها با رویکرد تجاری غربی نشات می گیرد. تغییر و ایجاد بحران در علوم انسانی هم لزوم بومی سازی را پیش می آورد این تغییر و ایجاد بحران به دلایل زیر بوده است:
1. علوم انسانی بسیار تخصصی شده اند
2. کار در حوزه علوم انسانی بسیار دقیق شده و مهارت خاصی می طلبد
3. علوم انسانی از نظر اقتصادی به صرفه نیستند
در بومی سازی علوم انسانی اصول زیر باید مدنظر قرار گیرد:
1. صرفا علوم انسانی پدیده ای کاملا غربی نبوده و به دلیل شرایط تاریخی است که مسیرش از غرب به جهان سوم شکل گرفته است. در این روند نباید منابع فرهنگی معنا داری که غرب از کشورهای جهان سوم و بخصوص مسلمانان به عاریت گرفته را نادیده گرفت.
2. می توان به توسعه تئوری هایی از جوامع انسانی همت گماشت که براساس ایده ها و مفاهیم، بومی بوده و بتوانند منافع و نیازهای سیاسی و اجتماعی ملت و دولت را فراهم کرده و در ضمن برای علمای علوم انسانی قابل مطالعه باشند.
3. در این راه مانعی برای ایجاد روش ها و خلق فنون جدید و تعریف مجدد از علوم انسانی وجود ندارد.
4. هدف بومی سازی باید رها سازی فرهنگ بومی از وابستگی به علوم انسانی وارداتی باشد.
5. دو محور عمده بومی سازی محور سخت افزاری و نرم افزاری هستند.
منظور از محور سخت افزاری «جنبه ها و ابعاد فیزیکی علم اعم از: تأسیسات، ابنیه، وسایل مادی، مواد فنی، کارگاه ها، آزمایشگاه های علمی و...» است و منظور از محور نرم افزاری نیز« دانش فنی، فوت و فن انجام کار، نقشه ها،اطلاعات و نظایر آن است که توسط عالم و یا نیروی متخصص بهکار گرفته میشود».
در پیش نویس 22 صفحهای از نقشه جامع علمی کشور، سه حوزه علوم انسانی، معارف اسلامی و هنر به عنوان علوم هویت ساز، لحاظ شده اند.
بومی سازی علوم انسانی می تواند ما را از یکنواختی، جزم گرایی و قطعیت نسخه غربی آن رها سازد. اصل اساسی بومی سازی احترام به نسبی بودن عناصر فرهنگی و به تبع آن علوم انسانی است. مفهوم نسبی بودن علوم انسانی را برای اولین بار آلاتاس در کتاب خود با عنوان جامعه شناسی جامعه شناسی مطرح کرد. دیالکتیک شناخت شناسی علم در اسلام متفاوت از غرب است. اصل عینیت و بی طرفی علوم انسانی در غرب نقطه متقابل هنر و علم متعهد و متعالی در اسلام است. خدمتی که بومی سازی به علوم انسانی می کند، حفظ آن است. با بومی سازی علوم انسانی خطر پذیرش کورکورانه آن و از طرفی دیگر رد آن به عنوان ارمغانی بیگانه حذف می شود. مبادله ارزش های مشترک و مبادله ارزش های ناب فرهنگ ها در فرایند مبادله علوم انسانی امکان پذیر خواهد شد. حاصل همه اینها سرزندگی و پایداری علوم انسانی است.
منبع:http://hamcelasi85.blogfa.com