وقتی کسی را دوست دارید، در کنار او که هستید، احساس امنیت میکنید.
وقتی کسی را دوست دارید، حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس میکنید.
وقتی کسی را دوست دارید، زمانی که در کنارش راه میروید احساس غرور میکنید.
وقتی کسی را دوست دارید، تحمل دوریاش برایتان سخت و دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید، شادیاش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتیاش برایتان سنگینترین غم دنیا ست.
وقتی کسی را دوست دارید، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است.
وقتی کسی را دوست دارید، شیرینترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذراندهاید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید برای خوشحالیاش دست به هرکاری بزنید.
وقتی کسی را دوست دارید، هر چیزی را که متعلق به اوست، دوست دارید.
وقتی کسی را دوست دارید، در مواقعی که به بنبست میرسید، با صحبت کردن با او به آرامش میرسید.
وقتی کسی را دوست دارید، برای دیدن مجددش لحظه شماری میکنید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید از خواستههای خود برای شادی او بگذرید.
وقتی کسی را دوست دارید، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت میدهید.
وقتی کسی را دوست دارید، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد.
وقتی کسی را دوست دارید، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید.
وقتی کسی را دوست دارید، تحمل سختیها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان میشوند.
وقتی کسی را دوست دارید، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد.
وقتی کسی را دوست دارید، به همه چیز امیدوارانه مینگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان میشمارید.
وقتی کسی را دوست دارید، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی میکنید.
وقتی کسی را دوست دارید، واژه تنهایی برایتان بیمعناست.
وقتی کسی را دوست دارید، آرزوهایتان آرزوهای اوست.
وقتی کسی را دوست دارید، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید.
به راستی دوست داشتن چه زیباست، این طور نیست؟
دوست
داشت از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست
داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و
هرچه از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تاهرجا که یک
روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد. عشق در غالب دل ها، در
شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی، متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی
است، اما دوست داشتن در هر روحی جاوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون
روح ها، برخلاف غریزه ها، هرکدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش
دارد، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی هست.
عشق
با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر می گذارد، اما دوست
داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را
دستی نیست. عشق در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد.
چنانکه شوپنهاور می گوید: "شما بیست سال بر سن معشوقتان بیفزایید، آنگاه تاثیر
مستقیم آن را برروی احساستان مطالعه کنید!" اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و
گیج و جذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را به گونه ای دیگر می بیند. عشق
طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار
از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد ضعیف می
شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و
دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشنا است.
دنیایش دنیای دیگری است. عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست. یک
خود جوشش ذاتی است و ازاین رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب بسختی می لغزد و یا
همواره یکجانبه می ماند و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می زند و چون در
تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی
آن، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجا است که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق
و معشوق که در چهره هم می نگرند، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و
ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است. اما دوست داشتن در روشنایی
ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس
از آشنایی پدید می آید و در حقیقت، در آغاز، دو روح خط آشنایی را در سیما و نگاه
یکدیگر می خوانند و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند.
دکتر
علی شریعتی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی
دوستان